احساساتم مثل برگهای پاییزی رنگا ورنگ از درخت وجودم میریزند
وجودم ساقه خشک میشه وتازه میفهمم
اینجا فقط منم
تازه فهمیدم من چقدر تنهام
تنهاییم به اندازه وسعت زمین واسمونها ست
بین اینهم غریبی وتنهایی مثل برگی در طوفان
دربیابان سرد خیالم چیزی جز تنهایی نمیبینم
سکوت ...... تنهایی....
کسی اینجا نیست
فقط تنهایی
وقتی روشنایی صبح من یاد یه روز دیگه میکنه تازه میفهمم امروز شروع شده شاید فردا باشه نمیدونم فقط یه روز جدیده
همه چیز زود میگذرد ودوباره شب وتنهایی ومثل صحنه نمایش وقتی پرده ها بسته میشن همه چیز تموم میشه
تنهایی اهنگ خوش زندگی منه
اینجا کسی نیسیت فقط منم
منم که تنهام
وقتی تنها شدی
یادت باشه من ، اینجا ، تنهام ...