آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

تنها

این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ
قصه ی تنهایی های مرا می سراید
سمفونی گوش خراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
......باید باور کنم
تنهایم 
 

...

.

گفت : احوالت چطور است ؟

گفتمش : عالی است...مثل حال گل !


حال گل  
 
در چنگ چنگیز مغول !  
 
 

پرنده


 
خستگی کوچت که در رفت

بنشین و غرق شو
در لذت چمنزاری لمیده در آفتاب
با دکمه های باز

و به بره هایت بیاموز
در را به روی هر ابراهیمی که از کوه سرازیر می شود
باز نکنند
حتی اگر کاردش کند باشد