می خواهم زنده بمانی
تا لحظه بیهوده
در گسل عاطفه ات رنگ ببازد
و بهت لحظه را
چشمهات در هزار توی رنج بسته شوند
می خواهم به عطف بحران عاطفه
در جنون زیبایی چنگ زده باشی
آنگاه که کور سویت در حضور پنهان خویش می خواندم
پس با من باش
آنگاه که مرده ام
تنها
برای آنکه زنده بمانی ...
من، بر این ابری که این سان سوگوار
اشک بارد زار زار
دل نمیسوزانم ای یاران، که فردا بیگمان
در پی این گریه میخندد بهار.ارغوان میرقصد، از شوق گلافشانی
نسترن میتابد و باغ است نورانی
بید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مست مست گریه کن! ای ابر پربار زمستانی
گریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی!گفته بودند از پس هر گریه آخر خندهایست این سخن بیهوده نیست
زندگی مجموعهای از اشک و لبخند است
خنده شیرین فروردین
بازتاب گریه پربار اسفند است.ای زمستان! ای بهار
بشنوید از این دل تا جاودان امیدوار:گریه امروز ما هم، ارغوان خنده میآرد به بار.