آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

بمان

می خواهم زنده بمانی
تا لحظه بیهوده
در گسل عاطفه ات رنگ ببازد
و بهت لحظه را
چشمهات در هزار توی رنج بسته شوند
می خواهم به عطف بحران عاطفه
در جنون زیبایی چنگ زده باشی
آنگاه که کور سویت در حضور پنهان خویش می خواندم
پس با من باش
آنگاه که مرده ام
تنها

برای آنکه زنده بمانی ...

   

آدمک

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

آن خدایی که تو بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است

فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبح فردا به شبت نیست که نیست

تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه به یادت دادم

پر زدن نیست که درجاست بخند

آدمک نغمه ی آغاز نخوان

به خدا آخر دنیاست بخند

....

می رهی.  

می رهم. 

تردید در آواز گلویم! 

قرنهاست 

که بیدار نشده ام... 


...

..

.

ارغوان

من، بر این ابری که این سان سوگوار
اشک بارد زار زار
دل نمی‌سوزانم ای یاران، که فردا بی‌گمان
در پی این گریه می‌خندد بهار.ارغوان می‌رقصد، از شوق گل‌افشانی
نسترن می‌تابد و باغ است نورانی
بید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مست مست گریه کن! ای ابر پربار زمستانی
گریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی!گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده‌ای‌ست این سخن بیهوده نیست
زندگی مجموعه‌ای از اشک و لبخند است
خنده شیرین فروردین
بازتاب گریه پربار اسفند است.ای زمستان! ای بهار
بشنوید از این دل تا جاودان امیدوار:گریه امروز ما هم، ارغوان خنده می‌آرد به بار. 

 

غافل از اینکه...

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم ،

پررنگ ها را میبینیم ،

سخت ها را میخواهیم ،

غافل از اینکه ،

        خوبها آسان می آیند ،

        بی رنگ میمانند ،

        و بـــی صــدا میـــروند !!!؟