آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

زمستان


 

 

من از زمستان آمدم
بهار را من اندیشیدم
تابستان در سکوت گذشتو
پاییز را در جان گریستم
و در زمستان دیگر بار
دیگر بار و دیگر بار
فریادهایش، سکوتش
چشمان نیمه بسته اش
روح غمگین کوچکم را هم آغوش با مرگ
در جایی که جایی نبود
در آتش تنهایی ام سوزاند
در غربتی خانگی
با سلامی نا آشنا.... 

برگهای پاییزی

احساساتم مثل برگهای پاییزی رنگا ورنگ از درخت وجودم میریزند
وجودم ساقه خشک میشه وتازه میفهمم


اینجا فقط منم
تازه فهمیدم من چقدر تنهام
تنهاییم به اندازه وسعت زمین واسمونها ست
بین اینهم غریبی وتنهایی مثل برگی در طوفان
دربیابان سرد خیالم چیزی جز تنهایی نمیبینم
سکوت ...... تنهایی....


کسی اینجا نیست
فقط تنهایی
وقتی روشنایی صبح من یاد یه روز دیگه میکنه تازه میفهمم امروز شروع شده شاید فردا باشه نمیدونم فقط یه روز جدیده
همه چیز زود میگذرد ودوباره شب وتنهایی ومثل صحنه نمایش وقتی پرده ها بسته میشن همه چیز تموم میشه

تنهایی اهنگ خوش زندگی منه
اینجا کسی نیسیت فقط منم
منم که تنهام
وقتی تنها شدی
یادت باشه من ، اینجا ، تنهام ...

دوروئی

ابر سیاه دل من جرات باریدن نداشت

بس که دلش گرفته بود خیال همنفس نداشت

یه آسمون بااون همه وسعت پاک واطهرش

قلب بزرگ آسمون برای اون جایی نداشت

اون ستاره که اون بالاست فکروخیالش باماهاست

از آسمون ازاون کویر پرزعشق

خبرنداشت نداشت نداشت

میترسم ازعشق غریب

میترسم ازعشق وفریب

میترسم ازدورنگیها...

غیرازغریب آشنا***********  
 
 
 
 
 
 
 

خدایا

خدایا....................

می خواهم با تو سخن بگویم اما گریه مجال نمیدهد...................

می خواهم از عشق بگویم.................از تو...........اما:

دلم به احترام معجزه ی حضورت سکوت می کند.....................

وقتی پر از ترس و اضطرابم دلم دستور می دهد که به سکوت دلم اقتدا کنم....................

باشد.............دیگر سکوت می کنم اما بدان:

این روز ها فکر میکنم که حتی ستودن تو نیز کم است.

.

.

.

.

.

...!؟

گلفروش

روی دلتنگی های جوی

کودکی عصا بدست

منتظر باران بود

بازهم دیر میکند

                    گلفروش خسته ی شهر

چاره بالاتر از گردن کجی.

باشد،

 فقط همین یکبار

                          گریه خواهند کرد ،ابرها.

برای پائیز بودن چشمهایت

سهم دستهایم خالی است.

این بار ،

 رنگینکمانم برای تو.