-
۰۰۰۰
7 اردیبهشت 1389 13:16
باور کن ای مهربانم تنها نه آیینهء من دلواپس دیدن توست این تپه ماهورها هم مشتاق تابیدن توست...
-
سرنوشت
5 اردیبهشت 1389 13:49
تکیه داده ام به باد با عصای استوایی ام روی ریسمان آسمان ایستاده ام بر لب دو پرتگاه ناگهان ناگهانی از صدا ناگهانی از سکوت زیر پای من دهان ِ دره ی سقوط باز مانده است ناگزیر با صدایی از سکوت تا همیشه روی برزخ دو پرتگاه راه می روم سرنوشت من سرودن است...
-
بمان
31 فروردین 1389 13:35
می خواهم زنده بمانی تا لحظه بیهوده در گسل عاطفه ات رنگ ببازد و بهت لحظه را چشمهات در هزار توی رنج بسته شوند می خواهم به عطف بحران عاطفه در جنون زیبایی چنگ زده باشی آنگاه که کور سویت در حضور پنهان خویش می خواندم پس با من باش آنگاه که مرده ام تنها برای آنکه زنده بمانی ...
-
آدمک
28 فروردین 1389 13:56
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند آن خدایی که تو بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخند راستی آنچه به یادت دادم پر زدن نیست که درجاست بخند آدمک نغمه ی...
-
....
25 فروردین 1389 13:30
می رهی. می رهم. تردید در آواز گلویم! قرنهاست که بیدار نشده ام... ... .. .
-
ارغوان
19 فروردین 1389 12:20
من، بر این ابری که این سان سوگوار اشک بارد زار زار دل نمیسوزانم ای یاران، که فردا بیگمان در پی این گریه میخندد بهار . ارغوان میرقصد، از شوق گلافشانی نسترن میتابد و باغ است نورانی بید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مست مست گریه کن! ای ابر پربار زمستانی گریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی ! گفته بودند از پس هر...
-
غافل از اینکه...
17 فروردین 1389 16:16
ما همیشه صداهای بلند را میشنویم ، پررنگ ها را میبینیم ، سخت ها را میخواهیم ، غافل از اینکه ، خوبها آسان می آیند ، بی رنگ میمانند ، و بـــی صــدا میـــروند !!!؟
-
رویاهایم را....
16 فروردین 1389 13:47
رویاهایم را زیر بالشم پنهان می کنم ناگهان شاعری مهربان از دیواره رگهایم می گذرد افسوس می خورم چرا بادستمالی که به دستم است شیشه دلم را پاک نکردم .
-
نام اولش کس نداند نام دومش خداست
15 فروردین 1389 13:30
عشق رازی است مقدس برای کسانی که عاشقند, عشق برای همیشه بی کلام می ماند. اما برای کسانی که عشق نمی ورزند,عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست.
-
نوروز مبارک
27 اسفند 1388 10:08
پیام نوروز این است: " دوست داشته باشید و زندگی کنید. زمان همیشه از آن شما نیست. " لحظات از آن توست . آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید ... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن. روزهایت رنگارنگ. سال 1389 بر تمامی دوستان عزیزم مبارک
-
کاغذهای مچاله شده
25 اسفند 1388 07:20
هی میآیم سرِخط از بس نمیدانم چه بنویسم. شاید بعدها کشف کنند نوشتههایی که پارگراف زیاد دارند٬ نویسندهاش داشته از حرف خفه میشده٬ شوکه شده.
-
زندگی کردن
23 اسفند 1388 13:33
ای کاش آموخته بودیم عاشقانه زیستن را زیرا آنان که عاشقانه نزیسته اند، عاشقانه مردن را نیز نتوانند ای کاش باور داشتیم آفتاب را و تابش هر روزه اش را که بی دریغ است و ایمان داشتیم به رویش دوباره هر دانه ای، بذری، جوانه ای ای کاش می دانستیم چگونه بودن را تا شاید چگونه شدن را خود بر می گزیدیم وآنگاه بهار را شایسته میزبانی...
-
قاصدک غم دارم
22 اسفند 1388 13:31
غم آوارگی و دربدری، غم تنهایی و خونین جگری قاصدک دریابم! روح من عصیان زده و طوفانیست، آسمان نگهم بارانیست قاصدک غم دارم، غم به اندازه سنگینی عالم دارم، غم من صحراهاست،افق تیره او ناپیداست قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی و به تنهایی خود در هوس عیسایی، و به عیسایی خود منتظر معجزه ای _غوغایی قاصدک حال گریزش دارم، می...
-
بهار
20 اسفند 1388 12:01
با بهار می توان از آبی دریا گذشت وشیشه تنهایی را شکست. بابهار می توان به تمام لحظه ها جامه ای زیبا پوشاند و پاک شد و سپید. با بهار می توان خالی شد از هرچه رنج و غم است و غصه ها را به یاد فراموشی سپرد. با بهار می توان عاشق شد چون بیدهای مجنون و سروهای آزاد سر به فلک کشیده.
-
نقش زندگی
19 اسفند 1388 13:05
زندگی بافتن یک قالیست، نه همان نقش ونگاریکه خودت میخواهی، نقشه را اوست که تعیین کرده، تو در این بین فقط میبافی، نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار،قالی زندگی ات را نخرند.
-
آسمان
18 اسفند 1388 13:31
خنده ها و گریه هایم را روی هم می گذارم ... تا نردبانی شود به سقف آسمان ... اگر با هم بسازند ... حتما روزی به آسمان خواهم رسید ! . . . آن طرف آسمان چه رنگی ست ؟!...
-
سهم من
18 اسفند 1388 13:27
دست ها بالا بود هر کس سهم خودش را طلبید سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود نوبت من که رسید سهم من یخ زده بود سهم من چیست مگر یک پاسخ پاسخ یک حسرت سهم من کوچک بود قد انگشتانم عمق آن وسعت داشت وسعتی تا ته دلتنگی ها شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند
-
چیدن..
18 اسفند 1388 07:15
سبزه آراسته شد، گل شد و زود چیده شد، در غم چیدن گل، سبزه باز هم پژمرده شد....
-
....
17 اسفند 1388 13:50
در کنار وسعت انبوه ای از دل ها تنها مانده ام من ، تنهای تنها ندانم کی چنین ظلمی به خود کردم قانون من، تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست ! گریه درچشمان من طوفان غم دارد ولی خنده برلب می زنم تا کس نداند راز من