رها باش ،
آزاد چون پر کاهی در انبوه قطرات عجول باران !
شب پرستان را به نازکی دلت نزدیک نکن،
زیراکه محفل روشن و آرام دلت تاریک و آشفته می گردد !
پرواز کن ،
اما نه چونان پرنده یی که در هراس ساچمه ی تفنگی ست !
همچون قاصدک بی مقصدی که فقط لذت پرواز کردن را تجربه می کند !
و سپس ،
در گنگی بادهای وحشی ،
ذره ذره بال هایش را از دست می دهد ،
و در یک سقوط آزاد ،
دچار مرگی زیبا می شود ...