آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

زمستان


 

 

من از زمستان آمدم
بهار را من اندیشیدم
تابستان در سکوت گذشتو
پاییز را در جان گریستم
و در زمستان دیگر بار
دیگر بار و دیگر بار
فریادهایش، سکوتش
چشمان نیمه بسته اش
روح غمگین کوچکم را هم آغوش با مرگ
در جایی که جایی نبود
در آتش تنهایی ام سوزاند
در غربتی خانگی
با سلامی نا آشنا.... 
نظرات 5 + ارسال نظر
فرداد 16 آذر 1389 ساعت 11:53 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

پس تولدت مبارک....

مرسی
ولی تولدم در زمستونه که هنوز از راه نرسیده

سوفی 16 آذر 1389 ساعت 10:22 ب.ظ http://sophie-89.blogsky.com/

سلام
با سلامی نا آشنا ... خداحافظ نا مهربان
ممنون از حضورت

خواهش میکنم عزیزم

سوفی 18 آذر 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://sophie-89.blogsky.com/

سلام
به من هم سر بزن.

حتما" عزیزم

سوفی 18 آذر 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://sophie-89.blogsky.com/

سلام
به من هم سر بزن.

فرداد 2 دی 1389 ساعت 12:41 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام...
زمستان هم آمد...چرا شما نیومدی؟

حتما؛ می اییم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد