سایه می شوم
با التماس چشمانم
تا کسی نفهمد که گریه می کنم
سایه می شوم
با وجودم
تا کسی نفهمد تا به حال چند بار قلبم شکسته است
سایه می شوم
با خودم
تا دردهایم فقط برای خودم باشد
سایه می شوم
برای تو
تا بی صدا از کنارت عبور کنم
سایه می شوم
برای روحم
تا به خدا نزدیک شوم
و این چه کار سختیست
خدایا تو چه هستی که حتی سایه من هم تو را حس نکرد
خدایا
تو را نمی بینم
تو را حس نمی کنم
صدایت را نمی شنوم
پس برس به فریادم تا سایه ام از این دیوار های خاکستری این شهر پاک نشده !
مطالبتون جالب بود اگه دوست داشتید یه سری به وبلاگ من هم بزنید خوشحال میشم
سلام
سایه تون رو تو وبلاگ ما نمی اندازین....چرا اینقدر دلگیرین؟خدا بزرگه...همه چی حله....به خدا که به غیر از خدا هیچ چیز این دنیا جدی نیست....
شاد باشی