آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

آوای تنهـایی من

زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است...

پنجره

ابـرها ، میان باریدن و نباریدن دو دل بودنــد
و در رویای خاکستری خـود پرسه می زدنــد !
منتظر باران بودم ...
چه فرقی می کرد؟
گـیرم باران هم نمی بارید
منتظر بهانه بودم !
پنجره را بستم و گریستم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد